تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

طبقه بندی موضوعی
پروژه اویلر

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

رستگاری

آمده بودند تا رستگارمان کنند.

چشم در چشمانمان افکندند،
ساعت ها،
روز ها،
ماه ها،
مردمانشان با مردمانمان سخن می گفتند،
روز ها،
ماه ها،
سال ها،
آب دیده شان بر آتش مردمانمان می چکید،
ماه ها،
سال ها،
قرن ها،

و نیافتند آنچه در پی اش بودند.

به دمی، چشم از چشمانمان بر گرفتند.
فروغ امید -به نجاتمان، شاید- از نگاهشان خاموش شده بود.

به دمی رفتند،
و ندیدند آب چشمانمان را، که رفتن شان را می نگریست،

از سکوت زمزمه رنگینشان،
از هرم گرمای محبت دستانشان،
لباس نیلگون و آسمانی شان،
تنها بی رنگی نگاهشان به یادمان ماند.

رد واپسین نگاهشان را به چشم دنبال کردیم و پا به افق آسمان گذاشتیم،

باشد که رستگار شویم...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

پ.ن) یکی از بزرگترین لذت های کنکور، زدن تست ادبیات است.
به جد قصد دارم بعد کنکور، ماهی یک کتاب آرایه بخرم تست بزنم!

مخصوصن اسلوب معادله و حسن تعلیل و پارادوکس، و مخصوصن تست های "در کدام گزینه فلان آرایه موجود نیست؟"
چون یعنی: در سه گزینه فلان آرایه موجود است،
یعنی: احتمالن سه بیت بی نهایت زیبا به استقبالم خواهد آمد!