شب از شب های پاییزیست... از آن همدرد با من مهربان، شب های شک آور، ملول و خسته دل، گریان و طولانی... شبی که در گمانم من، که آیا بر شبم گرید چنین همدرد، و یا بر بامدادم گرید از من نیز پنهانی... من این میگویم و دنباله دارد شب... خموش و مهربان با من،به کردار پرستاری سیه پوشیده پیشاپیش، دل برکنده از بیمار، نشسته در کنارم، اشک بارد شب، من اینها گویم و دنباله دارد شب...