تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

طبقه بندی موضوعی
پروژه اویلر

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

بی عنوان

شرطت را روی ۱۹ قرمز می‌بندی. فکر هایت را کرده ای و هزار نقشه داری.

اما رولت، هنوز شروع به چرخیدن نکرده، صورتت را با دو دست می‌پوشانی و می‌گویی: وای...

حالا دیگر نه فکر‌هایت هستند، نه نقشه‌هایت. فقط تو مانده‌ای و رولتی که می‌چرخد و می‌چرخد و می‌چرخد...

تنفر

از آدمها بدم می آید.

رنگ ها را می بینی؟ جز آبی، یکی نفرت انگیز تر از دیگری.

چای صبحانه و قهوه ی عصرانه را هم دوست ندارم.

هوای بهار دیگر چنگی به دل نمی زند.

سازم خوش نوا نیست،

و هیچ چیز به اندازه ی شیرینی های عید آزارم نمی دهد...


چقدر تو خودخواهی!

تمام دوست داشتن هایم را برداشتی برای خودت. دیگر چیزی برایم نمانده تا با باقی دنیایم تقسیمش کنم...