تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

طبقه بندی موضوعی
پروژه اویلر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کابوس» ثبت شده است

صدا...

وقتی نور نیس، کی میفهمه چیه شفاف بودن؟ دیده نمیشه الماس تو شب...

از شبی که نتایج انتخاب رشته اعلام شد، این خط مدام داره توی ذهنم تکرار می شه.

من رتبه م بد نبود خدا رو شکر و اولویت 4 امم قبول شدم. در حالی که میتونستم اولویت دوم قبول بشم و در غیر این صورت، حتمن سومی.

یعنی منی که باید به عنوان ورودی های اول علم و صنعت قبول می شدم، حتا جزو ورودی های آخرش هم نبودم. الآن 25 نفر جای من رو گرفتن و من افتادم بهشتی.

یکی از دوستام اولویت 37 قبول شده. یکی دیگه 49. همه کسایی بودن که رتبه زیر 2000 داشتن.

من مشکلی با بهشتی ندارم. بهشتی جزو 6 تا دانشگاه درجه 1 تهرانه و قطعن 10 تا دانشگاه تاپ کشور. مشکل من حقه. حق.

آیا اون 25 تا صندلی علم و صنعت که یکی از اولی هاش جای من بوده، کسایی که روشون می نشینن لیاقت منو دارن؟ کسایی که جلوتر از من پذیرش شدن توی علم و صنعت و امیرکبیر، آیا هیچکدوم به اندازه من، اصلن نصف من از کامپیوتر سر در میارن؟ نصف من کد نویسی و تحلیل الگوریتم بارشون هست؟ نصف من کار با ساختمان داده بلدن؟ هان؟

آیا کسی که میره مهندسی شیمی تهران، لیاقت و سواد و علاقه دوستمو داره؟

ایناس که حالمو بد می کنه...

حس می کنم حقم خورده شده. حق همه مون خورده شده. می سوزم...

* * *

نشستم وسط گندابی که باز باید خودمو بکشم بالا از میون کرمای توش... مثل بقیه لحظات عمرم. بکشم بالا که بیفتم تو گنداب بعدی، دیده نشدن بعدی، کنار کرم های بعدی.

از الان پیشبینی می کنم تمام زندگیم به دست و پا زدن تو لجن بگذره تا بیام بالا و رو به آسمونی که معلوم نیس اصلن چلچله ای توش پرواز می کنه یا نه، فریاد بزنم:

«من کرم نیستم! جای من اینجا نیست!»

چرا افق نداره این مرداب؟ تا چشم کار می کنه آسمونی نیست... پس چیه بالا سرمون؟

اگه آسمونی نیست، پس چلچله ها کجا پرواز می کنن؟

اگه چلچله ای نیست...

پس،

این صدا از کجا داره میاد...؟

آپدیت) یکم گذشته بود و آروم شده بودم. رفتم مدرسه برای راست و ریس کردن مدارک دانشگاه و در طی پروسه ش تعدادی از بچه ها رو دیدم و خبرهای خیلی های دیگه رو شنیدم و باز داغ کردم...

داغ کردم از رتبه 800 ای که مردود شده. مردود. از المپیاد کامپیوتری ای که شهر تهران قبول نشده. المپیاد ریاضی ای که رفت آمل.

تلخه ته زبونم.

خوب!

حرفام مستنده. راز بقا مایه س.

 اینجا آب از دست کسی نمیچکه. خیالت راحت...

هزینه بالاس، جیب

جواب که نمیده هیچ،

می کنه سوال...

با اینکه نبودی بی بخار، کشیدی

از آب بیرون نکشیدی گلیمتو هنوز

دیروز مثل امروز مثل فردا

زیر چشما کبود، خیره به ساعت

صدات از گلوت در نمیاد، هیچی.

چون ریختی دور جوونیتو، پاره شدی سر کار، واسه شندرغاز ته ماه...

تنها امیدت خداست

تو این هیر و ویر،

یکی میده شعار

یکی میگه از در و داف

یکی هم می کنه توهین به اعتقادت. یکی که سر تا پای وجودش اشتباهه.

ببین، اینا فکر من و تو نیستن. فقط میخوان از شرایط بکنن استفاده...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

ورس پیشین حاصل توهین هایی بود که در این مدت به اعتقاداتم شد. خیلی هم زور داره. کسی که داره توهین می کنه پشت میزش تو رسانه جهانی نشسته و داره زر می زنه.

ولی من از اون حرصم نمیگیره. ازین حرصم میگیره که دور و بریای خودم میرن حرفاش رو گوش میدن و هار هار می خندن باهاش. اینه که اذیتم می کنه...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

میگن اگه نیتت خوب باشه، بالاخره به چیزی که میخوای میرسی. شاید دیر بشه، ولی میرسی.

الان رسیدم. همیشه میخواستم با همه دوست باشم و برای همین با همه عین کف دست روراست بودم. چیزی رو از کسی پنهان نمی کردم. اگه می پرسید بهداد فلان چیز رو می دونی، نمیگفتم نه. میگفتم آره، اما بهتره نگم بهت. بهتره ندونی.

تا الان این به هر چیزی منجر شده بود جز چیزی که می خواستم. اما امشب،

بالاخره دیدمش.

امیدوارم اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم تا این وضع خوب تغییر نکنه. البته بعضی وقتا گوساله هایی هم هستن که مانع میشن، اما خب اونا که دیگه دست من نیستن.

هستن؟

- - - - - - - - - - - - - - - - - - -- - - - - - - -

- تو کارت چیه؟

- من آهنگسازم.

- (خنده)

- به چی می خندی؟

- خو خنده داره دیگه! آهنگه که نمیسازن! مگه خونه س که بسازن؟

- پس آهنگ رو چیکار می کنن؟

- میزنن! برو تو کوه و دشت، گوش کن. خدا این همه آهنگ گذاشته برات. یکیشه بردار بزن...