تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

طبقه بندی موضوعی
پروژه اویلر

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

چندگانه

گاهی فکر هایی به ذهن آدم خطور می کند. کمی صبر می کنی تا پخته تر شوند. می شوند، اما در خلالش فکر جدیدی هم ظاهر می شود. تا جا افتادن آن هم، فکر دیگر و دیگری...

آخرش که به خود می آیی، چندین و چند فکر پخته و گاه سوخته داری که بعضی را هم از یاد برده ای.

چاره ای نیست جز چندگانه نویسی.

- - - - - - - - - - - - - - - - - - -

گان نخست.

موج جدیدی بین مردم راه افتاده. چیزی شبیه موج روشن فکری پنج شش سال پیش. اما خب، اون ضرر چندانی نمی زد. مثل باکتری هایی بود که بی رویه رشد می کردن و آخرشم توی پسآب خودشون غرق می شدن می مردن. اون زمان، آدمای بی فکر یکهو با خوندن یکی دو تا کتاب از نیچه و مارکس، به انا الحق می رسیدن و ادعا و تئوری هاشون تا هفت آسمون می رفت. اما آدمایی که میفهمیدن، اونایی که واقعن فکرشون باز و روشن بود خودشون رو درگیر این گروه نمی کردن. مثل پیرمردایی که روی تراس خونه چای می خورن و به غروب نگاه می کنن، منتظر بودن تا شاهد افول اون شبه روشن فکر ها باشن.

که همینطور هم شد.

اما جدیدن یه بیماری فکری دیگه شیوع پیدا کرده. بیماری ای که هدفش این بار قشر جوگیر و کم سواد جامعه نیست. برعکس، مردم تحصیلکرده و با دانش رو هدف گرفته. این آدمای فرهیخته جدیدن از هر فرسایش و تنش فکری گریزونن. از هر بحثی فرار می کنن. میترسن از بحث، اما این ترس، از شکست خوردن توی مباحثه یا زیر سوال رفتن افکارشون نیست.

این ترس از به نتیجه رسیدنه. خیلی وقت ها توی بحث شرکت می کنن، اما تا میخواد به نتیجه ی بحث برسه، فوری به یه بهونه ای ( سردرد، خوابم میاد، این بحث رو دوست ندارم، اصلن ما چرا باید این حرفا رو بزنیم ) فرار می کنن.

قشر خوش فکر ما از به نتیجه ی جدید رسیدن، از تغییری که باید در پی این نتیجه به وجود بیاد، از تغییر و تحول گریزونن... این واویلاس. این بیماری اگه جلوش گرفته نشه، اگه هرکس درون خودش با این مریضی نجنگه، خیلی سریع از مردم با سواد و با شعور ما فقط بیلبوردهایی میسازه از یه سری تفکرات خوب... چیزی که نه تغییری می کنه و نه تغییری می ده.


این واویلاس...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

گان دوم.


به هر رابطه ی دو طرفه ای، از ازدواج گرفته تا دوستی مدرسه ای، دو چیز بزرگترین آسیب رو میرسونه. یکیش فراموشیه، اون یکی قدرنشناسی. ( که البته فکر می کنم قدرنشناسی هم بخشیش حاصل فراموشی باشه.)

ما راحت کارایی که برای هم کردیم رو از یاد می بریم. وقتی یه دوست برای تولد بهمون تبریک میگه، اونقدر خوشحال میشیم ازش که گل از گلمون می شکفه. اما یه ماه بعد، وقتی که جلوی جمع خیطمون می کنه و اونقدر ناراحت می شیم که قهر می کنیم باهاش، دیگه یادمون نیست که اکثر آدما تاریخ خوب توی ذهنشون نمی مونه. یادمون میره که چقدر برای اون آدم مهم بودیم که تولدمون رو یادش مونده و احتمالن از یکی دو روز قبل مدام به خودش یاد آوری می کرده که بهمون تبریک بگه.

اون آدم بهمون اهمیت می داده! حالا با این کارش، نشون داده که یا اشتباهی توی کارش بوده که احتمالن لایق بخششه، یا دیگه بهمون اهمیت نمیده، که باید برای ما مهم باشه دلیلش!


همون مَثَل معروف که آدما چیزای پیش چشمشون رو نمی بینن. بعضی وقتا وقتی اونقدر نزدیک میشی به یه آدم که میای پیش چشمش، دیگه نمیبیندت. یادش میره که چقدر دوستش داشتی، چقدر اون آدم برات خاص بوده که اجازه دادی انقدر نزدیک باشه بهت. یادش میره هر آدمی اجازه نداره انقدر بهت نزدیک باشه. یادش میره وقتی ازت دور بود چقدر تلاش می کرد برای نزدیک شدن. تلاش های خودش رو، و اینکه بهش اجازه دادی نزدیک باشه رو فراموش می کنه و قدر نشناس میشه.
دیگه خیلی از کارهایی که براش کردی یا حتا هنوزم لحظه به لحظه داری می کنی، به چشمش نمیان، چه برسه به اینکه براش ارزش داشته باشن یا بخواد براشون قدردان باشه.

یادش میره تو چقدر خاصی و بزرگ. فراموش می کنه هر آدمی حق اینطور حرف زدن باهات رو نداره. اینکه جزئیات زندگیت رو میدونه، ضعف تو نیست. لطف توئه که اجازه دادی بدونه.

که هیچ کس مثل تو نیست.


و بدتر از همه ی اینا، نمیدونه که تو خیلی راحت میتونی همه ی اینا رو یادش بندازی.

ولی چرا این کار رو نمی کنی؟ چون این یادآوری، یادآوری دردناکیه براش، و تو نمیخوای درد بکشه.


اما اون، حتا برای همین هم قدردان نیست...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

گان سوم.

توی خانواده، معروفم به اینکه هر حرفی بزنم درست در میاد. هربار نظری ازم پرسیده شده، اگه برخلاف نظرم عمل کردن یه بلایی سرشون اومده. و این قضیه اونقدر تکرار شده که خودم هم دارم باور می کنم! :دی

همین چند شب پیش، به پدرم گفتم بشین. گفت نه کار دارم. گفتم خسته ای، بشین. گفت من خوبم. هنوز زبونش روی تلفظ خ خوبم بود که چنان پاش خورد به میز، بیچاره تا آخر شب نتونست راه بره!

بگذریم.

پارسال همین موقع ها، حس خوبی به سال  93 نداشتم. اومد و رفت، و سال خوبی هم نشد. اما الان که به 94 فکر می کنم، حس عجیبی دارم. هم خوبه و هم بد. درواقع خوبه، اما بعد از خیلی بدی ها. حس یه ساخته شدن جدید یه پیشرفت و یه تحول، بعد از کلی بدبختی و خرابی. حس قهرمان پیروزی که وسط یه شهر مخروب از جنگ روی زانو افتاده و فریاد میزنه. یه چیزی بهم میگه سال 94 یه جورایی آپوکالیپتیک خواهد بود!

به هر حال. امیدوارم حسم نادرست باشه و سال 94، تمامش برای همه خوب.

و به عنوان دعای سال نو، براتون آرزو می کنم که اگر چیزی در سر دارید، به اندازه همون فکر کنید. اگه شمایی که باید، فکر نکنید، کسایی فکر می کنن که نباید. و نتیجه ش میشه همین چیزِ به قول کدکنی: سطل زباله ایست زمین، در فضا رها.

و دعا می کنم همیشه عاشق باشید. بسترش رو که این نسیم معروف بهاری فراهم می کنه. سوژه ش رو هم خودتون پیدا کنید و یا علی!


سال 94 همه تون فرخنده تر از هر سال! :)

پیر شدیم، ولی بزرگ...؟

درود. بعد از مدت های مدید دوری از رپ فارسی، آلبوم بزرگ رو به خاطر ویلسون گوش کردم و بعد از دو سه سال و اندی تصمیم گرفتم این وبلاگ رو از حالت دل نوشته‌ی محض در بیارم. در این پست بررسی آلبوم بزرگ رو خواهم کرد.




      بیت

ویژگی مشترک تمام بیتها، تکراری بودن وحشتناکشون بود. سازبندی حتا یک ذره تنوع نداشت و توی 19 تا آهنگ مداوم، با حتا ضرب های تکراری، بسیار خسته کننده بود. درسته که سازبندی ثابت به یکرنگ شدن آلبوم کمک می کنه و میتونه امضای خاصی به اثر ببخشه، اما نه تکرار 19 بار ریتم ها و سبک آهنگسازی یکسان! آهنگسازی هیدن واقعن ناامیدم کرد.

حتا بعضی آهنگ ها به نظرم بیت های یکسان داشت، نه شبیه!

"همین.ک.ه" ، "تند نرو" و "یکی دیگه" به خاطر ریتم متفاوتش و "پشت دست" به خاطر تنظیم عالیش، تنها بیت های قابل قبول آلبوم بودن.



      کورس

دو سه تا کورس رپ وجود داشت، که یکی از یکی وحشتناکتر بود. "تا من اومدم بریزم بهم" های ویلسون که بسیار هم بی معنی و بی ربط به شعر و اتمسفر آهنگ بود، و "کلاش، علاف، مفتبر،" و بعد "پشت دست" که معلوم نیست فحشه، صفت منفیه، و اگه نیست باز چه ربطی به بقیه داره؟ - هرچند که این کورس جزو بهترین های آلبوم بود. -

تارا صدا و اجرای خوبی داره اما معمولن شعراش رو درست انتخاب نمی کنه. آرش دارا اما وزنه‌ی مثبت آلبوم تلقی می شه. صدای قوی و گرم، با اجرای مناسب و به جا.

جز اینها، اکثر کورس های آلبوم رو هیدن سافت راک میخونه. خیلی خوبه و بالاخره مهراد اجازه پیدا می کنه هنر خودش رو به رخ بکشه، اما اونقدر ازین آزادی جدید جوگیر میشه که دیگه به بخش هنری کار توجهی نداره. دقیقن مثل بیت ها، تمام کورس های سافت راکی که هیدن میخونه لحن یکسان و تکراری داره که بعد از سه آهنگ به سرعت خسته کننده می شه. اونقدر که دیگه رغبتی برای گوش کردن به آهنگ های بعدی نداری.



      ورس

ورس های هر کس رو جدا بررسی می کنم.

هیدن: تکرار، تکرار، تکرار و بازهم تکرار. تمام چیزی که توی این آلبوم از مهراد میشنویم تکرار همون سبک خاصیه که توی زاخارنامه بهش رسید. هر ورس طوریه که انگار داریم به ادامه‌ی  ورس هیدن توی "تهران مال منه" یا "نباید وایسیم" یا "سیگار صورتی" گوش می کنیم. محض رضای خدا حتا یکبار هم فلو عوض نمی کنه. اصولن قرار بود این آلبوم به ویلسون امیدوارم کنه، از مهراد ناامیدم کرد...

توی "بریزم بهم" فوق العاده بود، فلوی نوآورانه و تکست خیلی قوی. "بزرگ" و "پشت دست" و "یکی دیگه" هم خوب بودن و "تا ته" تنها تکست هیدن بود که راضیم کرد. موندگار بود و خاص...

ویلسون: وقتی خبر بازگشت ویلسون رسید، فکر کردم توی 7 سال غیبتش از رپ دور نبوده و تمرین داشته و با سبک های جدید رپ، با فلوهای جدید پیشگام های رپ مثل هیچکس و حسین و پایا و ساعی آشنا شده، با رایم های جدید آهنگساز های برجسته مثل آتور و تهم و مهدیار آشنا شده، و حالا میخواد ویلسونی که 7 سال پیش توی اوج بود رو دوباره یه سر و گردن بالاتر از بقیه، تحویل رپ فارسی بده. اما متاسفانه اینطور نبوده، و بسیار متاسف شدم که چرا طرفداری ویلسون رو کردم توی مشاجره های اخیر. کسی که حتا از اوج 7 سال پیش خودش پایین اومده و چنین تکست های آماتوری میگه، چرا میاد به گروهی مچ و قوی مثل زدبازی گند میزنه؟ درسته که فلوی غلط کم داره اما همه چیز که روی رایم نشستن و سوار بیت شدن و فلو نیست. تکست دوستان... تکست! به شخصه یاد تکست های دوستان دبیرستانیم میافتادم.

انتظار داشتم بعد از این همه سال، ویلسون بمب بشه اما تنها نو آوری که تا حالا بهش رسیده بود، تلفظ گرادیانی قافیه ها (برای جور کردن وزن و فاقیه) بود که تازه اون رو هم پایا و فدایی مدتیه دارن روش کار می کنن و چیز جدیدی نیست. ورس های افتضاحی مثل eloel و "کافی نیست" و "همین.ک.ه" و "هارم" نشون همین ماجرا هستن. توی "تند نرو" با اینکه مهراد اونقدر افکت گذاشته که دیگه از صدای flat سامان چیزی نمونده، با اینحال تکست ضعیفش کامل جلب توجه می کنه. و نکته خیلی جالبی که برام وجود داشت، این بود که با وجود این دعواهای مداوم پیشرو و زدبازی، سامان انقدر توی سبکش از پیشرو الهام گرفته! بعضی جاها فلوی سامان حتا ضرب به ضرب با فلوی پیشرو توی آهنگایی مثل "کلافگی" یکسانه!

"بریزم به هم"، "پشت دست" و "یکی دیگه" تنها ورس های قابل قبولش بودن.

ام جی: توی سه تا آهنگ حضور داره. "همین.ک.ه" رو به گند می کشه، توی "هارم" و "پشت دست" غوغا می کنه و تفاوت تسلطش به تکست و بیت رو با کسی که 7 سال ازین کار دور بوده راحت به رخ می کشه. سه تا آهنگ، سه فلوی کاملن متفاوت، سه تا اجرا و لحن کاملن متفاوت. مقایسه شود با ویلسون.

و اما آخرین بحث، درباره ی افتضاح وحشتناکی بود به نام شیدا. نصف شب موقع گوش کردنش، تقریبن حالت تهوع و سرگیجه بهم دست داد. آخه دوستان، آخه عزیزان، شماها که هیچی از وزن عروضی نمیدونید خیلی بیجا می کنید روی ریتم زورخونه و ضرب تنبک ورس "رپ کهن" میخونید. سامان که ارزش خودش رو توی آهنگ های قبلی از دست داده بود، اما هرچی آبرو برای مهراد مونده بود توی این آهنگ رفت. - هرچند که وزن ها رو خیلی بیشتر رعایت می کرد. - و خب فقط میشه گفت وحشتناک بود و شبیه شعرگفتن های بچه های دبستانی. کاری به تولیدش ندارم. بالاخره تجربه ست. اما با چه عقلی این رو منتشر کردن؟ یعنی از دید خودشون این آهنگ در سطح چیزی مثل "یکی دیگه" یا "قرمز" بوده...؟

اگه چنین باشه، باید فاتحه ی درک هیپ هاپی و حتا موسیقایی مهراد رو خوند...