تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

طبقه بندی موضوعی
پروژه اویلر

در آغوش باد

همیشه, آدم ها اول هرچه که میخواهند بنویسند را مینویسند, سپس می نشینند فکر میکنند که اسمش را چه بگذارند.
اما راستش را بخواهید, این متن را دارم به خاطر اسمش مینویسم. یعنی, اول این اسم به ذهنم رسید و بعد تصمیم گرفتم برای این اسم, مطلب بنویسم!
چه کنیم دیگر. خدا هرکسی را با یک عیب و ایرادی آفریده...

اولن که, بسیار مشعوفم از حضور این وبلاگ جدید, بسیار هم دوستش دارم! (برعکس آنچه انتظارش میرفت! :دی)

دومن که, انتقال صد درصد یدی و به شکل فضاحتباری صورت گرفت, اما خب باعث شد یک بار دیگر بخونم بعضی از پست های قدیمی ترم رو. تغییر شخصیتم و مخصوصن بزرگ شدنم توی این دو سال به نحو عجیبی دیده میشه...

سومن که, خطاب به کسانی که رمز پست" اندراحوالات شیخ" رو خواستن, باید بگم که رمز این پست هیچجوره داده نخواهد شد!  اگه خیلی اصرار دارید, مراجعه کنید به نیما بهرامی عزیز تا خودش ماجرا رو با زبون خودش براتون تعریف کنه!

چهارمندش که, در راستای روحیه کمال گرای بنده (که ناشی از فطرت خدا گرا و خدا آشناست که یکی از مواهب الهیه و موضوع آیه "فاقم وجهک للدین حنیفا..."هست, طبق درس 3 دینی دوم! :دی) کم کم دارم با درس خوندن امسال کنار میام. اینکه اینهمه درس, این همه فصلهای مختلف, فرمول های مختلف, نکات مختلف, همه و همه رو یادت بمونه و روی همه شون مسلط باشی حس جالبی داره!

پنجمندش که, اتفاقات عجیبی در حال وقوع است. دعا کنید بخیر بگذرند...

ششمندش که, سپاس از دوست عزیزی که قدری از حمالی های انتقال وبلاگ رو برعهده گرفت.

هفتمندش که, خطاب به مخاطبین مونث وبلاگ, آقای رزمی رو هم دیدم و سلام اونایی که بهم اسم و رسمی داده بودن رو بهشون رسوندم

هشتمندش که, بالاخره پاییز دوست داشتیم رسید و حالم به شدت خوبه! دعا کنید هوای ابری و گرفته و باد و بارون هم بیاد که بهتر هم بشم.

و در پایان هم، یک پیشنهاد از من.
اگر دعاهاتان گرفت و پاییز از پشت مه این آخرین نفس های تابستان خودش را نشان داد, حتا اگر بارانش را دوست ندارید, حتا اگر بدتان می آید از هوای سردش یا حتا اگر آسمان گرفته و تیره اش غم دنیا و آخرتتان را پیش چشمتان می آورد،
باد آرامش بخشش را پس نزنید.

در آغوش بگیریدش...


----------------------------------------


روسری رقصنده با باد میروی در یاد بر بند رخت
این ماییم که میدویم از پی باد
یا نمیدویم از پی باد
یا میرویم از یاد...


  • ویسپار آریانا

نظرات  (۵)

برادر اون شعر رو حذف کن. به فنا داده تمام مبحث رو.
و من همچنان مجتاز رو مجتاز می خونم...
پس می خواستی چی بخونی؟  نلسون ماندلا؟
Mojtaz. Majtaz
:)
رزمی استاد ما هست. امروز براش شعر گفتم خیلی خوشحال شد. اما بش بگید سعی کنه کسیو تحقیر نکنه. بش بگین مرده (میت) گفته
پاسخ:

من با ایشون مدت هاست ارتباطی ندارم.

 

تحقیر کردن هاشون هم، کار درستیه. برای یاران رزمی مهم نیست که تو ازش متنفر باشی یا عاشقش باشی. تنها چیزی که برای اون مهمه اینه که تو حسابانت بهتر بشه و آدم - از نظر اون - بهتری بشی.

آدم بی ادبی نیست. صرفن هدف براش وسیله رو توجیه می کنه در بعضی موارد!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی