یادگار ها...
- پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۷ ب.ظ
کنکور داشتم.
هرچه بود، تمام شد و رفت. چه سخت گذشت، چه خوب گذشت، چه اتفاقات تلخ و چه لحظات خوب.
دوستش نداشتم، و اینجا هم چیزی درباره ش ننوشتم. (زجه و مویه کردن دوست ندارم، که: چقد سخته، بیچاره شدم، به خودکشی فکر میکنم، به پوچی رسیدم و مانند اینها)
اما چندی پیش، توی تبلت پدرم دفترچه ای رو پیدا کردم که گه گاه در این یک سال دوره کنکور درش مینوشتم. ورق زدم و خوندم و دیدمش. چیز های جالبی بود. نوشته های نا امیدی ها، امید های گاه گاه، دلتنگی ها و خستگی های درس خوندن هر روزه و هر ساعته...
اینهاست. گفتم شاید جالب باشد براتان.