تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

تاریکی درخشان

شکافت تاریکی، بدون زمان، بدون مکان...

طبقه بندی موضوعی
پروژه اویلر

نوشته ای که ارزش خواندن هم ندارد

ساعت، دو شب. البته الآن که شروع کرده ام به نوشتن 1:58 است. مینویسیم دو، که هم شما راحت تر باشید و هم خودم.

از آن شب های معدودیست که افسردگی می آید سراغ آدم. افسردگی که نه. شاید یک جور دلتنگی باشد. کمی دلت گرفته است.
از چه و کجا؟
خدا می داند!

بچه تر که بودم، مدام افسردگی داشتم. به خاطر هر چیز ریز و درشتی به هم میریختم و بغض میکردم و این ها. پاییز که می شد، صبح تا شب غمگین بودم. البته از حق نگذرم. غم شیرینی بود... دوستش داشتم.

حالا که فکر می کنم، میبینم دلیل کم شدن افسردگی هایم، بجز بزرگتر شدن و رد کردن سن راش های احساسی، این است که وقتش را نداشته ام.

نخندید! جدی میگویم

شاید باورتان نشود اما وقت ناراحت بودن را هم نداشته ام این چند وقت... فرصت صحبت کردن، فرصت دیدن، شنیدن، حس کردن و...

نمی دانم. واقعن نمیدانم چطور روز هایم شب می شود.

احساس میکنم شبانه روزم 8 ساعت بیشتر نیست. 6 ساعتش را که مدرسه ام و دو ساعت هم در خانه، میتوانم بنشینم و به دیوار نگاه کنم.

بیشترین حجم افکارم مشغول پارادوکس عجیب "پوچی هدفمند" است. سالی که باید درش درس خواند، درس خواند، درس خواند، نخوابید و درس خواند، بازی نکرد و درس خواند، حرف نزد و درس خواند،

زندگی نکرد و درس خواند...

چرا؟ معلوم است! این سال سرنوشت ساز ترین سال زندگیت است. کل وضع آینده و میزان درآمد و طبقه اجتماعی و اقتصادی ات را همین سال تعیین میکند.

یعنی اگر امسال را ببازی، کل زندگی ات را باخته ای. هدفمند ترین سال عمرت است.

اما داستان دردناک تر از این حرف هاست.

درد دارد که در مهم ترین سال "زندگی" ات، تنها کاری که نمیتوانی بکنی "زندگی کردن" است...

----------------------

من که تمام عمر فلسفه زندگی ام، زندگی کردن بوده، امسال را نمیدانم چطور باید خودم را سرپا نگه دارم...

  • ویسپار آریانا

نظرات  (۸)

سلام دویت خوبم به وبلاگم سری بزن مطلبی نوشتم در خصوص مرگ
کوهنوردادن ایرانی در هیمالیا



-----------------------------------------------

خدایشان بیامرزد...
سلام نمیدونم چرا به طرز عجیبی از لحن نوشته هات خوشم میاد نوشته هات بوی تنهایی میده قشنگه
امسال اگه خواستی درس بخونی وزندگی نکنی اصلا درس نخون چون وسطش کم میاری ازت خواهش میکنم هیچ موقع به یه جا خیره نشو شاد باش نمیدونم چرا اینا رو میگم جون خودم همین کارا رو میکردم من تازه کنکور دادم منتظر نتیجه ام یه جور حس غریبیه اگه یه بار دیگه پیش دانشگاهیم رو تکرار میکردم مطمئن باش سعی میکردم شاد باشم افسرده نباشم
ولی زندگی... راستش منم بعضی موقع ها فکر میکنم افسردگی دارم مشاورم گفت تو خیلی باهوشی همه میگن خییییییییلی باهوشی ولی یه مشکلی وجود داره رفتم پیش روانپزشک گفت بیش فعالی فک کن من!!!! ببخشید زیاد حرف زدم ولی نمی دونم چرا از خیالی حرف زدن خوشم میاد خودم با خودم با تو با یه خودکار که داره رو کاغذمی نویسه
#اونایی که امسال با درس حال میکنن خیلی بهشون خوش میگذره ولی اونایی که با درس حال نمیکنن خیلی بهشون سخت میگذره#ا


-----------------------------------------
من مشکلی با درس ندارم. مشکلم با خیلی چیزای دیگه س.

پ.ن) نمیفهمم، باور کنید نمیفهمم این همه دختر که محض رضای خدا یکیشونم نمیشناسم تو وبلاگ من چیکار میکنن...
"شاید یک جور دلتنگی باشد. کمی دلت گرفته است.
از چه و کجا؟
خدا می داند!"
چه حس ملموس و آشنایی...

می دونین این کلیشه ای ترین دیدگاهیه که یه کنکوری می تونه نسبت به سال کنکورش داشته باشه. و از اونجا که معمولا کلیشه ها آسون ترین ها هستن غالبا تنها راه یا طرز فکرین که اکثر آدما یا در این مقطع کنکوری ها می تونن داشته باشن.
و حالا برمی گرده به شما. شمایی که حداقل مدرستون جزو کلیشه ها نیست. طرز فکرتون( حداقل تا جایی که میشه از بعضی پست ها فهمید) جزو کلیشه ها نیست.و مطمئنا اگه فک کنین چیزهایی بیشتری برای جزو کلیشه نبودن تو خودتون پیدا می کنین.می تونین همه ی این ناکلیشه ها رو ندید بگیرین مثل آدمای معمولی آسون ترین راه رو پیدا کنین و یا نه ! کار سخت تر رو انجام بدین. کاری سخت مثل زندگی کردن تو سال کنکور. جوری زندگی کردن که جدا از نتیجه از تک تک لحظاتش از تک تک بازی نکردن هاش از تک تک بی خوابی هاش از تک تک خستگی هاش لذت ببرین. اینا شعار نیست. کاریه سخت ولی انجام شدنی. انجامش دادم که با قاطعیت می گم.
پستی شد واسه خودش . ولی فقط امیدوارم هرچند کم بهتون گوشزد کرده باشه که شما کلیشه نیستین. پس لایق راه های کلیشه ای هم نیستین..



-----------------------------------------------------

1- اسمش رو گذاشتی کلیشه، چون نمیفهمی وقتی میگم زندگی کردن، دارم از چی حرف میزنم.
2- جوری حرف زدی انگار کلیشه چیز بدیه. کی گفته کلیشه بده؟ آیا یه طرز فکر، صرفن به خاطر اینکه افراد زیادی بهش اعتقاد دارن بد (یا برعکس، خوب) میشه؟
شاید به گفته تو متفاوت باشیم، ولی عقده تفاوت که نداریم...
خیلی ببخشیدواقعا معذرت میخوام یادم رفته بود شناسناممو بیارم
برادر اولا این جا یه فضای مجازیه پس ادمای این حا هم مجازین اگرpانگاه q(خوندی که!!!!)دوما من کلا با ادمی که میشناسم مجازی حرف نمی زنم سوما الان که که دارم تو نت میگردم چون از پست هات خوشم اومد وگر نه من واسه هرکسی کامنت نمیذارم

--------------------

باشه جناب! چه واکنش عمومی ای صادر شد نسبت به جمله م! بنده عقب نشینی می کنم :دی
در ابتدا، بگم که زندگی اینه، مایه ی صدمه ی تو. می خورد به متن.
دلم نیومد نظر ندم. دیدم خیلی دیدگاهم شبیهته، بعد الآن کنکور به بندم نیست، گفتم بگم، که بهدادم، چرا زندگی نکنی؟ بکن زندگی ات را. رتبه ی کنکورهای خوب امسال را ببین پسرم، طرف نشسته "کمی" درس خوانده، به جاهایی رسیده. تو که به آنجا ها نمی خواهی برسی، فوقش هفت هزار کافی است. تهران قبولی در یک مهندسی کذا مثلا. حالا اگر نخواستی و هدفمند بودی مثل بنده، خوب که بعد از عید ببندی به تنگ خود، 17 که می شوی؟ از محمد ابراهیمی که کمتر نیستی؟ از عید شروع کرد آن جوان نیز.
البته بگم این برای من خیلی آسون تره. چون ما از اسفند، درسای حفظی رو شروع می کنیم به خوندن. قبلش کلن زندگی به بندمونه.
گفتم شاید نظر این دوست چلمن هیچ کارت به جاییت بود. به من که انسانی ساخته بدجور! به خصوص که کی کی و پست رو هر روز نمی بینم. البته ما هم اسطوره های عصیان خودمونو داریم ولی بماند.
سرفراز باشی فرزندم. دست کم انقدر باش، رتبه خوب کنکور پیش کش.
راستی یه چیزی بگم خودتو نکشی با خوندن، آمار قبولی ریاضی-فیزیک برای آدمایی که رشته مورد علاقه و خاص ندارن، 100% تضمین شده است. فقط باید بدونن معلم در طول سال چی درس می داده. در همین حد. به جان تو!

------------------------------

با هاتف یه ارتباطی بگیر! اونم میخواد مشاور کنکور بشه. شاید یه چیزی از جفتتون با هم در اومد...
سلام از حرفتون ناراحت شدم که گفتید این همه دختر که نمیشناسیدشون تو وبلاگتون چی کار میکنن.من میگم چیکار میکنم فقط برا این به وبلاگتون سر میزنم که شاید یه جمله از آقای رزمی نوشته باشید که بهم کمک کنه.ما هم که مثل الان شما پیششون غر می زدیم باهامون حرف می زدن از قد بلند از تفکر شرق و غرب از دایناسورایی که نسلشون داره منقرض میشه از یه سری دانش آموز نما واز شرف آدمها.منم مثل شما پیش دانشگاهی ام و می دونم حرفایی که می زنید یعنی چی ولی چرا نباید خوشحال باشی که داری مستقلا بدون کمک هر کسی آیندت رو می سازی؟ مگه ما ها جز ازادی چی می خوایم؟ حالا که داریمش پس چرا ازش لذت نبریم.آقای رزمی می گفت آدم باید قدش بلند شه تا بتونه از اون بالا ببینه آپشن های مختلف رو برا باشرف شدن و قو بلند شدون و رسیدن به جایی که اون الان قرار داره حاضرم هرکاری بکنم.یه سال در خوندن که سهله حاضرم تمام عمرم کتاب بخونم شاید 20 هزار جلد شد.آقای برامون یه شعر می خوند :چه غریب ماندی ای دل
نه غمی نه غم گساری
نه به انتظار یاری
نه زیار انتظاری
شما که اونو دارید تامدام بهتون بگه دوستتون داره و براش مهمه که کدوم دانشگاه برید و برا زیر 100 نگرانتونه اگه مدرسه علامه اید ما تعریفتون رو زیاد شنیدیم اگرم حلی اید که دیگه جای بحثی نداره ما سمپادیا نمیشه چیزی رو بخوایم و به دست نیاریم .چرا نباید مثل اون دوست آقای رزمی که اسمش آرش بوده باشیم.پس تا شقایق هست زندگی باید کرد فکرم نکنید که الفم و این همه چیز نوشتم الان شیمیم جلوم بازه و دارم سینتیک می خونم ولی برام مهمه که کسی که می تونه انقدر خوب بنویسه و شاگرد یه استاد فوق العاده است ناراحت نباشه
فاییدیم. فاییدمت. ولی به کس شرای مشاورا گوش نده. یه خرده وقت بذاری، زیادم نه. بتونی در حد ده هزار بزنی، یه رشته ای پیدا می کنی که تو تهران رات بدن. در حال، تهران حدودا 5000 یا 6000 ظرفیت ریاضی فیزیک داره اگه اشتباه نکنم. این باعث میشه تو تا هفت هزار شدن هم بتونی تو تهران قبول بشی. حالا صنعتی شریف نه، این همه دانشگاه تخصصی واستون هست. ما مظلومیم که دو تا دونه دانشگاه نداریم.
نشد با تو جدی حرف زد. جدا نمی ذاری، ولی پست جدی میدی. یعنی ببین، میفایی ملتو با خودت. دوقطبی شدی رفت! (حالا بد ضد حال می خورم که جدی بوده باشی!!!)
من بهت گفتم. یا نگفتم، به هر حال. زندگی بکن. به بهرام گوش نمیدی، زدبازی که هست. من بعد مرحله دو خودم با زندگیه منه خفه کردم. تو هم هر وقت زندگی مادر به خطایی در آورد، یا کسی، بزن به رگ زندگیته. تهش که چی؟ تهش که قراره بری زیر یه خروار خاک. جدی می گم، یادت باشه که رو سنگ قبرت، نمی نویسن چند کلاس سواد داشت، نمی نویسن رتبه چند کنکور بود. می نویسن چه بود، چه کرد، چه شد. ولادت، یه بیت از خانواده، وفات. با یه لقب، یه نوشته اولیه و فوقش یه عکس و شاید سال تا سال پاک شدن قبر.
این جوری که نگاش کنی، زندگی آسونه. می نویسن شهید، هنرمند فقید، بزرگ خاندان، پدری مهربان، جوان ناکام. همینه. حد فاصل تو و بغل دستیت.
پس دست بکش از این چیزکلک بازیا. یا زندگیتو هر جور میخوای برو، هر کار می خوای بکن، یا دست از تلاش بردار. انتخاب سختی نیست. فقط دیگه بهشت زهرا خاکت نمی کنن.
ضمنا، شایعه که سهراب سپهری، نمی دونسته شقایق و گل خشخاش با هم فرق دارن. واسه همین گفته تا شقایق هست، زندگی باید کرد!!!!

------------------------------------

قشنگ بود!
bache boro sare darset :|

--------------

جو!! (قلب های بی شمار و کوچک تو فضا دارن پرواز می کنن الان...! :دی)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی